جهالت مردم و عدم آگاهی آنها هرجایی که به وجود آمد ویرانگری بر جای گذاشت و دست مصلحین را از اصلاح کوتاه کرد. پیامبران و جانشینانشان با در نظر گرفتن توان مردم در درک شرایط و علم مردم و اعتماد آنها به رهبرشان اقدامات خود را انجام می‌دادند و وقتی می‌دیدند عده‌ای از مردم نمی‌توانند سرتسلیم فرودآورند و با اطاعتشان نجاتشان را سبب شوند، برنامه خود را تغییر می‌دادند تا اول دستورات دین را به زور بر مردم تحمیل نکنند و دوم اصرار و فشار بر انجام برخی اعمال وضعیت مردم را از آن چیزی که هست بدتر نکند. رهبران الهی گاهی تمرد و قانون شکنی مردم را تحمل می‌کردند تا مردم هلاک نشوند. پیامبران غفلت‌های مقطعی را به هلاکت ابدی ترجیح می‌دادند.
 
در حوادث تاریخی بسیار دیده شد که گاهی مردم پیامبران الهی را همراهی نکردند و به اصول دینی و توصیه‌ها و رهنمایی‌های آنان توجه نکردند و پایبند به دستورات دین نبودند، وضعیتی که پیامبران جز صبر راه دیگری نداشتند. در این مقاطع ترجیح بر اصلاح در بلند مدت بود تا هلاکت در کوتاه مدت. در قرآن داستان برخی پیامبران بیان شده که هر کدام می‌تواند مسیری روشن را جلوی پای ما بگذارد. گاهی اوقات پیامبران تمرد مردم را تحمل می‌کردند به امید روزی که آگاه شوند، علم پیدا کنند و در مسیر درست قرار بگیرند و گاهی شرایط اقتضا می‌کرد آنها را با شدت از غفلت و ناآگاهی برحذر دارند. حضرت نوح سالیان دراز خود را مشغول ساختن کشتی کرد تا در این فرصت جمعیت بیشتری را همراه خود سازد. ایشان به مردم فرصت می‌داد، فکر کنند، تحقیق کنند، اعتماد کنند و در راه صحیح قرار گیرند. شاید عده‌ زیادی قبل از گرفتار شدن در طوفان به حضرت نوح ایمان آوردند و با ایمان از این دنیا رفتند که ایمانشان نتیجه صبر حضرت نوح(ع) بود. بررسی حالات مردم، نحوه رفتارشان، عکس العمل پیامبران، شرایط زمان، شدت عمل مردم، سطح ناآگاهی‌ها و بسیار از جریانات دیگر ما را متوجه یک حقیقت می‌کند و آن اینکه پیامبران از یک الگوی واحد برای رفتار با مردم و تبلیغ دین استفاده نمی‌کردند و حتما شرایط و اقتضائات را در نظر می‌گرفتند. به همین دلیل است که سرنوشت اقوام تا این حد متفاوت است و هر کدام ماجرای مختص خود دارند.
 
حضرت موسی(ع) در کور طور بود که خداوند به او خبر داد قومت گوساله پرست شدند. حضرت موسی با عصبانیت از کوه طور پایین آمد و فرمود: «اى قوم من آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد آیا این مدت بر شما طولانى مى ‏نمود یا خواستید خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آید که با وعده من مخالفت کردید.» (طه۸۶) آنها گفتند ما فریب سامری را خوردیم. حضرت موسی(ع) به سمت هارون برادر و جانشین خود رفت گریبان او را گرفت و به شدت او را مؤاخذه کرد که چرا گذاشتی مردم به سمت گوساله پرستی بروند؟ هارون که تمام تلاش خود را به کار برده بود تا مردم را از فریب سامری آگاه کند و نتیجه نگرفته بود، گفت: «اى پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را، من ترسیدم بگویى میان بنى‏ اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى» (طه۹۴) این جواب هارون جهت اعلام بی‌گناهی‌اش برای حضرت موسی(ع) کافی بود، سپس ایشان به سامری گفت: «اى سامرى منظور تو چه بود؟ سامری گفت: به چیزى که [دیگران] به آن پى نبردند پى بردم و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده خدا [جبرئیل] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم و نفس من برایم چنین فریب‌کارى کرد.» (طه95-۹۶)
 
هرچند سامری که سبب گمراهی مردم شده بود از میان قوم بنی اسرائیل ترد شد، اما آنچه که به سامری توان تبهکاری داده بود علاقه عده زیادی از مردم بنی اسرائیل به گوساله پرستی بود که با کفرشان آبیاری شده بود.(بقره93) این علاقه تا جایی‌ بود که بعد از خروج از رود نیل امتی را در حال پرستیدن گاو دیدند و از موسی خواستند چنین بتی برای آنها فراهم کند! عده‌ زیادی از بنی اسرائیل در دلشان به موسی ایمان نیاورده بودند و قلبشان به اطاعت پروردگار راضی نبود و هارون را که جانشین حضرت موسی(ع) بود را تضعیف کردند و تا کشتن او پیش رفتند. در آیه‌ای دیگر در قرآن آمده، هارون گفت: «اى فرزند مادرم این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود که مرا بکشند. پس مرا دشمن‏شاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده»(اعراف150) همچنین به سخن مؤمنانی که با هارون هم‌صدا بودند هم توجهی نکردند. این آیه می‌گوید: آنچه که مردم را دچار گمراهی کرد، عدم توجه به ارشادها و راهنماییهای هارون و مؤمنان بود. آنها جایگاه ولایت هارون را تضعیف کردند. هنگامی که این جایگاه تضعیف شد، سامری توانست هر چه می‌خواهد با بنی اسرائیل انجام دهد و به کلی آنان را از یاد خدا غافل کند.
 
آیات قرآن و ماجرای بنی اسرائیل برای عبرت همه نکاتی را ذکر کرده، خصوصا داستان بنی اسرائیل را، به دلیل آنکه مسلمانان در رفتار و عملکرد دقیقا مانند بنی اسرائیل بوده و همانند ایشان عمل کردند. دو نقل در قرآن آمده است که هارون آن را بیان کرده؛ اول: هارون برای جلوگیری از تفرقه این کار را انجام داد. دوم: به سخنان هارون توجهی نکردند، او را تضعیف کردند و قصد داشتند او را بکشند. در صدر اسلام نیز چنین ماجرایی پیش آمد. هنگامی که پیامبر خدا(ص) رحلت کردند بسیاری از مردم از دین برگشتند و اسلام را کنار گذاشتند. اما کدام یک از این دو جواب هارون وضعیت دقیق جانشین پیامبر اسلام(ص) را اعلام می‌کند؟ در روایات اسلامی آمده این بیان هارون توسط امیرالمومنین علی(ع) هم تکرار شد. هنگامی که علی(ع) را به بیعت اجباری فراخواندند، ایشان کنار قبر پیامبر(ص) گریه کردند و قسمتی از این آیه را تلاوت فرمودند...«یابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» هنگامی که ولی خدا تضعیف شد مشکلات مسلمانان شروع شد و تاکنون ادامه دارد. حضرت صدیقه طاهره(س) نه فقط برای حق همسرش بلکه برای نجات امت از ظلمت و گرفتاری با تمام توان از ولی خدا دفاع کرد و در این راه جان خود را از دست داد.
 
 

پی‌نوشت:

1-  لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سُنَّةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِیهِ مَعَهُمْ وَ جَرَتِ الْأَمْثَالُ وَ السُّنَنُ سَوَاء(کتاب سلیم بن قیس الهلالی،ص559)

2- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج11،ص20